۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام موسی صدر» ثبت شده است

عید کی ساکت بوده است؟ | پیام امام موسی صدر به مناسبت عید قربان ۱۳۹۲ هجری قمری

می‌‏گویند عید شده است. پس مقدم آن را گرامی بداریم و از آن سخن بگوییم و درباره جایگاه و مفاهیم آن بنویسیم و ابعاد و اهداف آن را به مردم یادآور شویم. شگفتا! عید کی ساکت بوده است تا به کسی نیاز داشته باشد که از طرف آن سخن بگوید؟ عیدی که با صدای زنگش گوش جهانیان را پر و دل انسان‌های غمگین را آکنده از سرور می‌‏کند؛ عامل تحرک ‏بخش بزرگی که کاروان انسانیت را به سرمنزل برادری، محبت و فداکاری سوق می‌‏دهد؛ این نشانه الهی بر زخم دردمندان مرهم می‌‏گذارد، با خستگان و درماندگان همدردی می‌‏کند و دل انسان‌‏های درگیر با هم را به هم نزدیک می‌کند.

این پنددهنده‌ی سرشار از زندگی، به کسانی که در خودپرستی خویش غرق شده و در درون خود فرو رفته‌اند، هزاران هزار پند و اندرز می‌‏دهد. آیا چنین عیدی به کسی نیاز دارد تا درباره او بنویسد و به کسانی که برای او جشن گرفته‌اند یادآوری کند که به او گوش فرادهند و با او به تعامل بپردازند؟

آری… عید آمده است و باید آمدن او و آداب و مسائل آن را به مردم یادآوری کرد و ابعاد و مفاهیم آن را برای مردم روشن ساخت. عید ساکت است پس درباره آن سخن بگوییم! … عید به خاطر مردم در عزا و ماتم است و مردم به خاطر او شادمان و خوشحال‌اند. آنان از آمدن عید خوشحال‌اند و خانه‏‌ها و خیابان‏‏‌ها را آذین می‌‏بندند و شادباش می‌‏گویند؛ ولی… ولی عید برای آنان‏ اندوهگین است و در تنهایی و در رنج و درد به سر می‌‏برد و جوهر و روح خود را از دست داده است.

پیام عید قربان با روش کسانی که آن را جشن می‌‏گیرند و گرامی می‌‏دارند، متفاوت است. عید به آنان می‌‏گوید: کسی که می‌‏گیرد ولی نمی‌‏بخشد، مرده است و امتی که در ساخت بنای انسانیت نقش نداشته باشد و فقط با تکیه بر بخشش و عطای دیگران زندگی می‌‏کند، از زمره امت‌ها بیرون است و سرنوشت آن بدون دخالت اراده‏ اش رقم می‌‏خورد.

شادی عید برای کسانی است که از بند خودخواهی رها شده و توانسته باشند دوست بدارند، ببخشند و فداکاری کنند. کسی که خواهان موفقیت است باید از نفس و خواسته‌های نفسانی به سوی خداوند و خدمت به خلق خداوند مهاجرت کند. معراج و برتری و پیشرفت مختص کسانی است که احساسی بزرگ داشته باشند و درد و رنج امت خود را درک کنند و با آنان مانند یک پیکر باشند که اگر عضوی از آن به درد آید دیگر اعضا نیز به خاطر او به بی‏‌خوابی و درد و تب مبتلا می‌‏شوند.

عزت و سربلندی برای کسانی نیست که فقط به خود می‌‏اندیشند و برای خود زندگی می‌‏کنند، بلکه برای کسانی است که آسایش و منافع و حتی جان خویش را در راه امت و پاسداری از کشور و شرافت میهن، اندک و بی‌ارزش می‌‏شمارند. همه این‌ها پیام عید قربان است. عید نمی‌‏پذیرد که کسی با وجود اندوه دیگران رقص و پایکوبی کند. پذیرفتنی نیست که اندوه‏‌ها را با زینت‌کردن، و فجایع ملی و مصیبت‌های رنج‏دیدگان را با مظاهر فریب‌کارانه و آئین‌های سنتی بپوشانیم. عید قربان، تسلیم‌شدن و تباهی و بی‏ مسئولیتی را رد می‌‏کند.

عید قربان عزادار است؛ عزادار خود و دیگر اعیاد و همه اعیاد نیز عزادار عبادت‌ها، عزادار ایمان و عزادار سخن [حق]اند…!

سخن بر روی لبان ما مرده است؛ سخنی که بخشی از وجود انسان و پیوند میان انسان‏‌ها با یکدیگر و میان گذشته و حال و آینده است؛ سخنی که تنها راه تفاهم و همدلی مردم و تبدیل فرد به امت است. این سخن نابود شده است. مرده است و در پی آن، پیوند و اعتماد و پایبندی نیز مرده است و هر فردی، غریب و تنها، در ماتم سخن به سر می‌‏برد. از این روست که عید ساکت است و هر آنچه ما می‌گوئیم یا می‌‏نویسیم، مرثیه ‏خوانی و نوحه‏ سرایی است. پس ساکت شویم و به ندای عید گوش بسپاریم و به حرکت برخیزیم، شاید از این راه بتوانیم روح و زندگی را به سخن و عید و همه عوامل تحرک‏ بخش زندگی و الگوهای جوامع بازگردانیم. «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقوُا اللهَ وَ قُولُوا قَولاً سَدیداً. یُصْلحْ لَکُمْ اَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم.»"

عبادت یا عبودیت، امام موسی صدر، صص ۲۱۱-۲۱۳

مبارز کیست؟|سخنرانی امام موسی صدر در مراسم چهلم دکتر شریعتی

پس از مراسم خاکسپاری دکتر علی شریعتی در زینبیه دمشق، در ایران کمتر مجالی برای برپایی مراسمی باشکوه وجود داشت، خصوصا اینکه پاره‌ای از دوستان و همفکران دکتر شریعتی در ایران حضور نداشتند. در این احوال امام موسی صدر در برپایی مراسم چهلم برای دکتر شریعتی در بیروت پیشقدم شد، و این مراسم در پایتخت لبنان بسیار باشکوه برگزار شد. در این مراسم خانواده و همفکران دکتر و شخصیت‌های مطرح روز از جمله یاسر عرفات و نمایندگان ۱۹ سازمان آزادیخواه شرکت کردند. سخنرانی به زبان عربی بود و امام موسی صدر، خود، به منظور رساندن مفاد آن به ایرانیان، آن را به فارسی بر روی نوار ضبط کردند. متن پیش رو از کتاب «خاطرات سیاسی-اجتماعی» دکتر صادق طباطبایی صص 52-66 عینا نقل می‌شود که توسط خود ایشان ترجمه شده و مقدار ناچیزی با ترجمه فارسی خود امام در کتاب «ادیان در خدمت انسان»، تفاوت دارد.

سخنرانی امام موسی صدر در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی 

سخنرانی امام موسی صدر در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی

بسم‌الله الرحمن الرحیم‏

‏‏الحمد لله رب‌العالمین. والصلاة و السلام علی خیر خلقه و خاتم رسله محمد و علی ‏‎ ‎‏انبیاء المرسلین. و سلام‌الله علی آل‌ بیته و صحبة الطاهرین، و من اتبعهم باحسان الی ‏‎ ‎‏یوم‌الدین.‏

 

‎‏برادران و خواهران دانشمند و بزرگوار، خواهر گرامی خانم دکتر شریعتی، برادر عزیزم ‏‎ ‎‏احسان، سلام‌ علیکم و رحمه‌الله و برکاته.‏

‏‏چرا در سوگ دکتر شریعتی جلسه‌ای به پا داشته و یاد او را گرامی می‌داریم. به چه ‏‎ ‎‏سبب محفلی به این عظمت برپا شده که مردان و زنان مبارز را دربرگرفته است؛ محفلی ‏‎ ‎‏که روحانیون روشنفکر در آن حاضرند و رهبران فکری از هر سو در آن گرد‏‎ ‎‏آمده‌اند. ‏‎ ‎‏من هم‌اکنون در برابر خود، رئیس دانشکده حقوق آقای دکتر محمد فرحات و برادر ‏‎ ‎‏دانشمند خود دکتر منیر شفیق و دیگر رهبران بزرگ فکری را می‌بینم. برای چه در اینجا ‏‎ ‎‏جمع شده‌ایم، تا یاد دکتر شریعتی را گرامی بداریم؟ چه رابطه‌ای است میان ما و او و ‏‎ ‎‏چه امری او را به ما پیوند می‌دهد؟ جواب این سوال را در حال و هوی و احوال انسانی ‏‎ ‎‏می‌بینیم که از اوضاع و شرایط محیط خود به ستوه آمده و نگرانی و دلهره‌ای را در افق ‏‎ ‎‏زندگی خود مشاهده می‌کند. آرمان‌های بلند او را هیچ‌یک از واقعیت‌های موجود ‎‏زندگی و جامعه‌اش، راضی نمی‌کند. از این‌رو به افق پیش روی خود می‌نگرد و تصمیم‎ ‎‏می‌گیرد تا محیط خود را تغییر دهد. حدیثی از پیغمبر اکرم نقل شده است که می‌فرماید: ‏‎ ‎‏پیامبران بیش از همه مردم گرفتارند و از وضع موجود رنج می‌برند. پس از آنان نوبت ‎‏به اوصیاء آنها می‌رسد و سرانجام هرکس که از دیگری برتر و بهتر باشد، زحمت و رنج بیشتری خواهد داشت.[1] این حدیث شریف تعب و زحمت کسانی را که تصمیم ‎‏می‌گیرند جامعه خود را تغییر دهند، نشان می‌دهد؛ زیرا شرایط حاکم بر جامعه‌شان آنها‎ ‎‏را راضی نمی‌کند و لذا درصدد برمی‌آیند آن را متحول سازند. رنج این افراد از وجود‎ کسانی نیز هست که به شرایط نابسامان موجود در جامعه تن در‌داده و از آن بهره ‎‏می‌برند. چنین انسان‌هایی ـ بنا به گفته نبی گرامی اسلام ـ هرچه بلند‌پروازتر بوده و ‏‎ ‎‏هرچه افکار آنها بلندتر باشد، صدمه بیشتری را تحمل می‌کنند.‏

‏‏در اوضاع و احوال کنونی، آنگاه که به افق پیش‌روی خود می‌نگریم و واقعیت‌های‎ ‎‏زندگی روزمره خود را در لبنان و در جهان عرب و در گستره گیتی در نظر می‌آوریم،‎ ‎‏امری را مشاهده نمی‌کنیم که بلندپروازی‌های ما را پاسخ داده، آرزوهای ما را برآورده ‏‎ساخته و دل‌ها و وجدان‌های ما را قانع سازد.‏

امام موسی صدر، پوران شریعت رضوی و یاسر عرفات در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی

امام موسی صدر، پوران شریعت رضوی و یاسر عرفات در مراسم چهلم دکتر علی شریعتی

 

گروه‌های چهارگانه در برخورد با شرایط غیر آرمانی موجود

‏‏در مواجه و در برخورد با این وضع نامساعد، مردم به چهار دسته تقسیم می‌شوند. ‎دسته‌ای در مقابل واقعیت موجود تسلیم و در آن ذوب می‌شوند، با آن دمساز گشته و ‏‎به تمجید و به بهره‌برداری از آن می‌پردازند. اینان می‌کوشند برای وضع موجود ‏‎فلسفه‌ای ببافند و آن را صحیح بشمارند. در نتیجه با تحکیم وضع موجود به فساد مبتلا ‏‎ ‎‏می‌شوند. این‌ها مردمان ضعیفی هستند که ما در زمره آنان نیستیم و آنها را نیز از خود نمی‌دانیم. دسته دیگر که به نسبت از اینها قوی‌ترند، کسانی هستند که این وضع را ‏‎نمی‌پذیرند و از آن فرار کرده و به هجرت روی می‌آورند. به جامعه‌های دیگر پناه ‎‏می‌برند. به اروپا و آمریکا و جاهای دیگر کوچ می‌کنند، پناهگاه دیگری برای خود ‏‎می‌یابند و در آنجا عمر خود را سپری می‌کنند. این دسته البته از دسته اول قوی‌ترند‎ ‎‏ولی باز ما در زمره آنان نبوده و خود را از آنها نمی‌دانیم. گروه سوم که از دسته اول و‎ ‎‏دوم برترند، کسانی هستند که تسلیم واقعیت‌های موجود نمی‌شوند و فرار نیز نمی‌کنند. ‏‎اینان سعی می‌کنند با ایجاد تحول و دگرگونی در شرایط جامعه، اوضاع را به وضع ‏‎مطلوب و آرمانی خود تبدیل کنند. تصور می‌کنم که شما حضار گرامی از گروه اخیر باشید. زیرا وقتی می‌بینم، در این جلسه که برای تکریم بزرگمردی برپا شده است که او ‏‎ ‎‏را تربیت شده درد و رنج می‌شناسیم، همین که رهبر و سر شعله روشن انقلاب، ‎‏ابوعمار وارد می‌شود، یک مرتبه سوگ و ماتم جلسه ما به فرح و سرور تبدیل می‌شود ‎‏و از ضعف، قدرت به وجود می‌آید و از حزن، شادمانی و از یاس امید، به این نتیجه‎ ‎‏می‌رسم که شما و ما از مردمان دسته اول و دوم نیستیم، زیرا برای تغییر جامعه خود در‎ ‎‏تلاشیم. آنچه در جامعه ما و در منطقه ما و در جهان ما می‌گذرد، ما را ارضا نمی‌کند؛ ‎‏ولی نه تسلیم می‌شویم و نه راه فرار و مهاجرت را پیش می‌گیریم، بلکه می‌کوشیم این ‎‏وضع را تغییر دهیم. اما کسانی که می‌خواهند محیط خود را تغییر دهند نیز به دو دسته‎ ‎‏تقسیم می‌شوند: دسته اول کسانی هستند که اسلحه دیگران را به عاریت می‌گیرند.

‎‏بعضی از احزابی که ما با آنها پیوندی آرمانی نداشته و به آنها عقیده نیز نداریم، کسانی‎ ‎‏هستند که گرچه از دسته اول و دوم نیستند و از آنها برتر می‌باشند، ولی می‌کوشند از ‏‎ ‎‏اسلحه دیگران در راه تغییر جامعه خود استفاده کنند. اینان مصداق قول مولا ‏‎امیرالم‏‏و‏‏منین هستند که می‌فرماید: کسی را که به دنبال حق می‌گردد و اشتباه می‌کند، ‎‏نمی‌توان با کسی که به دنبال باطل می‌گردد و به آن می‌رسد، مقایسه کرد.[2] درست است که ما با این دسته از مردم که می‌خواهند جامعه خود را با اسلحه عاریتی تغییر دهند همگام و هم‌مرام نیستیم ولی به آنها احترام می‌گذاریم و آنها را از دسته‌های دیگر بهتر می‌شماریم. ما هرچند از این مردمی که برای تغییر جامعه خود قیام کرده و از ‏‎ایدئولوژی دیگران برای تغییر پیروی می‌کنند با احترام یاد می‌کنیم ولی خود را از این‎ ‎‏دسته نمی‌دانیم. زیرا معتقدیم سلاح و ابزاری را که از آن برای تغییر جامعه باید استفاده‎ ‎‏کرد باید با زمین و آسمان ما تناسب داشته باشد. ما نمی‌توانیم از ایدئولوژی و افکار عظیمی که به ما در زیر این آسمان و روی این زمین عرضه شده و از ایمان به خدا که برای ما بلندپروازی‌ها و هدفهای کران ناپیدا ایجاد می‌کند چشم بپوشیم. بنابراین از این ‏‎ ‎‏دسته نیز نیستیم.

نماز امام موسی صدر بر پیکر دکتر علی شریعتی در زینبیه دمشق

نماز امام موسی صدر بر پیکر دکتر علی شریعتی در زینبیه دمشق

حج ناتمام|«خروج» حسین!

مناسبت دیگر این است که در این روزها کاروان حسینی(ع) به مکه رسید و تا روز هشتم ذی‌الحجه در مکه ماند. در روز هشتم یعنی روز ترویه، امام حسین(ع) مکه را ترک کرد. چرا امام حسین(ع) در این زمان از مکه خارج شد؟ این اقدام امام اسبابی ظاهری و اسبابی پنهانی داشت. سبب ظاهری این بود که یزید گروهی را که زیر لباس احرام سلاح حمل می‌کردند، فرستاده بود تا هر کجا حسین را یافتند خون او را بریزند؛ حتی اگر در خانه خدا باشد. امام حسین به رغم عظمت و ارزش و جایگاهی که نزد خداوند دارد، وسیله‌ای برای بزرگداشت و تکریم شعائر الهی و خانه‌ی خداست. از این ‌رو حسین(ع) راضی نمی‌شد که خونش در خانه‌ی خدا ریخته شود، تا مبادا این کار در تاریخ مسلمانان سنت شود و جرات چنین کارهایی را پیدا کنند. این بود که ترجیح داد از مکه خارج شود تا اگر توطئه‌ای رخ داد و او را ترور کردند حادثه در بیرون مکه رخ داده باشد.

اما جنبه‌ی معنوی و پنهانی ماجرا این بود که در روز ترویه، حجاج یا در مکه جمع شده‌اند و یا از هر طرف بسوی مکه می آیند. امام حسین(ع) وقتی از مکه بیرون آمد، جاده‌ی غدیر را بسوی جحفه در پیش گرفت. این تنها جاده‌ی منتهی به مکه بود و در غدیر راه حجاج از یکدیگر جدا می‌شد. یعنی راه مدینه، یمن، شام، مصر، عراق و ... بنابراین همه‌ی حجاج از این مسیر رو به مکه می‌آمدند و امام حسین(ع) از همان مسیر از مکه بیرون می‌رفت. حجاجی که در مکه بودند بیرون رفتن امام را دیدند و حجاجی که در حال آمدن به مکه بودند نیز امام را در حال خروج دیدند. این امر بسیار جلب توجه می‌کرد. حتی اگر یک کودک نیز از مکه خارج می‌شد، نظر کاروان حجاج را که در حال ورود بودند جلب می‌کرد، چه رسد به قافله‌ی بزرگ امام حسین(ع). مردم باتعجب به این کاروان نگاه می‌کردند و می‌گفتند سبحان الله! در روز ترویه که همه در مکه هستند و فردا می‌خواهند به عرفات بروند، چرا این قافله از مکه خارج می‌شود؟ این قافله برای کیست؟ حس کنجکاوی مردم را بر آن می‌داشت که از ماجرا باخبر شوند. این بود که از یکدیگر می‌پرسیدند: این قافله‌ی کیست؟ قافله‌ی حسین(ع) است. حسین پسر دختر رسول خداست و گذشته از آن، یکی از اصحاب پیامبر به شمار می‌آید. آنان نمی‌توانستند این اقدام حسین را خطا بدانند و از علت خروج امام سؤال می‌کردند. اما پس از سوال کردن، بلافاصله به این نتیجه می‌رسیدند که یزید توطئه‌چینی کرده و برای کشتن حسین(ع) نقشه کشیده است و چون امام حسین(ع) راضی به این اقدام نبوده، عزم خروج از مکه کرده است.

به این‌ترتیب، امام حسین(ع) حمله‌ی تبلیغاتی بسیار مؤثری برای بیدارسازی مردم ترتیب داد، زیرا با این اقدام خود برای همه‌ی مردم و همه‌ی مسلمانان ثابت کرد که این خلیفه، نه به کعبه احترام می‌گذارد و نه به خون مسلمانان، نه به حرم الهی و نه به ماه‌های حرام. امام حسین(ع) با این کار و به طور خاص با این اقدام خود ثابت کرد که یزید از خط اسلام خارج شده و از مسیر امانت خدا و امت منحرف شده است و بدین ترتیب با این اقدام امام حسین(ع) همه چیز برای همه روشن شد. شیوه‌ای را که امام حسین(ع) در پیش گرفت، دیگر امامان نیز برای اثبات حق به کار می‌بردند. آنان از هر نیرو و فرصتی برای احیای حق استفاده می‌کردند. مجاهده می‌کردند و شهید می‌شدند و همه چیز خود را در راه اثبات دین خدا و تقویت پایه‌های حق و عدالت فدا می‌کردند.

در این روز شخص دیگری را نیز به یاد می‌آوریم. مسلم‌بن‌عقیل در چنین روزهایی تنها گذاشته شد. همان‌طور که می‌دانید امام حسین(ع)، مسلم را فرستاد تا به درخواست‌های مردم کوفه که نامه‌هایی برای بیعت و دعوت امام فرستاده بودند، پاسخ گوید. امام مسلم را فرستاد و از مردم بیعت گرفت. ولی وقتی ابن زیاد وارد کوفه شد و شیوه‌ی خاص خود را در تهدید و تطمیع و دادن پول و ایجاد جنگ روانی به کار گرفت، همین افرادی که با مسلم و به واسطه‌ی او با حسین(ع) بیعت کرده بودند مسلم را رها کردند. درست در چنین روزهایی، مسلم هر شب هراسان از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر می‌رفت، بدون این‌که کسی او را حمایت کند و پناه دهد و یاری کند. او در میان این مردم تنها ماند تا این‌که ابن زیاد توانست محل پنهان شدن او را در خانه کشف کند و بدین ترتیب مسلم در روز هفتم این ماه یعنی طی این هفته به شهادت رسید. این مصیبت در برابر ما دو جبهه‌ی متقابل را مجسم می‌کند. جبهه‌ی حق و عدالت و آرمان‌گرایی مطلق و اخلاق والا از یک سو و جبهه‌ی حیله و فریب و خیانت و بزدلی و توطئه‌گری از سوی دیگر. چرا می‌گویم این دو جبهه در مقابل یکدیگرند؟ زیرا همان‌گونه که می‌دانید، ابن‌زیاد به‌تنهایی وارد کوفه شد و وقتی درصدد ترساندن مردم برآمد، هیچ‌گونه اسباب و وسایلی در اختیار نداشت و فقط می‌گفت: لشکر امیرالمؤمنین خواهد آمد. مردم به مجرد شنیدن این سخن ترسیدند. از چه ترسیدند؟ هیچ شمشیر و لشکری در برابر آنان نبود و می‌دانستند که رسیدن لشکر یزید به کوفه به آسانی ممکن نیست، ولی با این‌حال در اثر تهدیدهای زیاد ترسیدند. افزون بر آنکه او با دادن مال، آن‌ها را فریب داد.

گذشته از این‌ها عادت عرب و سیره‌ی اجداد آن‌ها در گذشته بر این بود که انسان غریب و تنها را اگر هم یاری نمی‌کردند، حداقل پناه می‌دادند، ولی آنان مسلم را پناه ندادند. او را به خانه‌های خود راه نداده‌اند. در مقابل این فرومایگی‌ها می‌بینیم مسلم -درود خدا بر او باد- برخوردهای بزرگوارانه از خود نشان داده است. وقتی ابن‌زیاد پس از ورود به کوفه، برای عیادت شریف بن اعور، به خانه‌ی هانی رفت، هانی از مسلم خواست تا پشت دیوار بایستد و با اشاره او وارد اتاق شود و ابن زیاد را بکشد تا غائله پایان یابد. ولی وقتی ابن زیاد آمد و هانی اشاره کرد، مسلم به نیرنگ و ترور تن نداد. این موضوع عجیبِ شریف و بزرگوارانه‌ی مسلم در برابر موضع خودخواهانه و پست آن مردم قرار دارد.

ما امروز در برابر این صحنه‌ها و مناسبت‌ها قرار داریم و بی‌گمان بر ماست که از آن‌ها درس و الهام بگیریم و بدانیم که دنیا خواه در دست مسلم یا امام حسین(ع) باشد خواه در دست ابن زیاد، پایان خواهد یافت و جز نام و یاد ما چیزی باقی نمی‌ماند و بلکه چیزی جز خشنودی یا خشم خدا باقی نمی‌ماند و ما تنها جزای کارهای خود را می‌بینیم. اگر مسلم، ابن‌زیاد را می‌کشت و حکومت کوفه را در دست می‌گرفت و حسین(ع) را به حکومت می‌رساند، پس از آن ده یا پانزده سال دیگر زنده می‌ماند. ابن‌زیاد و یزید چقدر پس از حسین(ع) زندگی کردند؟ چند سال؟ بنابراین، دنیا فانی است و زندگی دنیوی آنان نیز به آخر رسید، ولی شرافت و بزرگی ماندگار است و همچون خورشید در آسمان تاریخ می‌درخشد. ما اکنون می‌بینیم که مسلم همچون خورشید شرافت و بزرگواری از ورای تاریخ می‌درخشد و دل‌های ما را آکنده از احترام و تحسین می‌کند و بی‌گمان پاداش خدا کامل‌تر است. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

عبادت یا عبودیت، امام موسی صدر، صص۲۰۶-۲۰۹

حسین (ع) وارث انبیا

...واقعیت این است که نبردِ حقیقی میان ستم‌پیشه و ستم‌دیده است، زیرا‌که ستم شکل‌های گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد؛ کسی دیگری را می‌زند، شوهری همسرش را می‌زند، برادری برادرش را می‌زند و یا شخصی به همسایه‌اش آزار می‌رساند. این نبرد‌ها شخصی است.
گاهی ستم ویژگی دیگری می‌یابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمار‌گران به مردم ستم می‌کنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب می‌کنند. این چیز‌ها را گاهی به کمک سیاست غصب می‌کنند و گاهی به زور شمشیر. این نوع ستم، نبردِ میان ظالم و مظلوم را تصویر می‌کند و نیز استعمارگران را نشان می‌دهد.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی می‌یابد؛ استثمار‌کننده و استثمارشونده. گروهی با فریب و زور و ربا، اموال دیگران را می‌دزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام، حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوء‌استفاده از مال و امکاناتی که دارند، اموال و حاصلِ تلاش دیگران را تصاحب می‌کنند. این نوعِ دیگری از ستم است؛ نبرد میان استثمار‌کننده و استثمار‌شونده.
گاهی نبرد با ویژگی فرهنگی و فکری نمودار می‌شود. یکی از متفکران این ستم را استحمار می‌نامد. استحمار یعنی اینکه مردم را نادان نگه دارند. مردم چیزی نفهمند و نادان بمانند. در اینجا نیز ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستم‌دیده را نادیده می‌گیرد. در اینجا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن کریم همۀ انواع ستم را معرفی می‌کند، و ستم‌دیـدگان را یک‌جا نشان می‌دهد: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.»
استضعاف، یعنی گروهی، گروهی دیگر را ضعیف بشمارد و دارایی و اندیشۀ آنان را غصب کند. نگاه تاریخی قرآن کریم می‌گوید که در زمین مردم دو گروه‌اند: یا ظالم‌ یا مستضعف. این دو گروه در برابر هم قرار می‌گیرند، ستم فزونی می‌یابد، ظالم طغیان می‌کند، چیره می‌شود و سرانجام حکم می‌راند.

سفر شهادت

گمراهی، زمانه‌ی اباعبدالله الحسین (ع) را فراگرفته بود. وقتی که ما سالروز کربلا را فرصتی مغتنم می‌شماریم و گردهم می‌آییمو آن حادثه را در گوش و قلب و وجود خود تکرار می‌کنیم با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم. قهرمانی‌هایی که ریشه‌ی ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره‌ی عصیانگران و منافقان برافکند.
این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده‌ی نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین (ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری درمی‌گذرد و الگویی شایسته‌ی پیروی برای تمام نسل‌ها می‌آموزاند و راه‌های نجات و رهایی را فراروی آنان، می‌گشاید. امت ما و دیگر امت‌ها، همواره به این آموزه‌ها و عبرت‌ها نیازمند بوده‌اند.
عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه‌ی خاصی پیوند دارد. هنگامی که این پیشینه را بررسی می‌کنیم، شدت و عظمت این حادثه‌ی غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را درمی‌یابیم.
نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه برملا گشت. هنگامی که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر ابن‌ذی‌بعره که به آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود. تو در حالی که با خیزران، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ و لا وَحیٌ نَزَل
(هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غیب) آمده و نه وحی نازل شده است.)
(...)
سرانجام، حسین وارد کربلا شد و در خطبه‌ی معروفش:«حسین(ع): ألاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ؟! لِیَرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّهِ»(آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود؟ جا دارد مومن دیدار خدا را آرزو کند.)
کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلام از هدف و راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانشان و طغیان و سرکشی باطل در همه‌جا دردمند است. (...)
حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تاکید کرد که این مرد به رسالت اسلامی و ارزش‌های انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من هم برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم. اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چراکه با بسیاری از راه‌ها و روش‌ها چهره‌ی خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقاب‌ها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه‌ی این‌ها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد. سپس به آنان گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره‌ی او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟

سفر شهادت، امام موسی صدر، صص 14-24

فقر واقعی ، آن گرد و خاکیست که روی کتابهایمان نشسته است ...
وقتی در ایستگاه اتوبوس نشسته ایم ...
یا وقتی سوار مترو هستیم یا پشت در اتاق مدیری منتظر هستیم یا ...
می توانیم ثروتمند شویم
فقر واقعی ، آن گرد و خاکیست که روی کتابهای‌مان نشسته است ...
وقتی در ایستگاه اتوبوس نشسته‌ایم ...
یا وقتی سوار مترو هستیم یا پشت در اتاق مدیری منتظریم یا ...
می‌توانیم ثروتمند شویم