۲ مطلب با موضوع «سفر شهادت» ثبت شده است

حسین (ع) وارث انبیا

...واقعیت این است که نبردِ حقیقی میان ستم‌پیشه و ستم‌دیده است، زیرا‌که ستم شکل‌های گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد؛ کسی دیگری را می‌زند، شوهری همسرش را می‌زند، برادری برادرش را می‌زند و یا شخصی به همسایه‌اش آزار می‌رساند. این نبرد‌ها شخصی است.
گاهی ستم ویژگی دیگری می‌یابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمار‌گران به مردم ستم می‌کنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب می‌کنند. این چیز‌ها را گاهی به کمک سیاست غصب می‌کنند و گاهی به زور شمشیر. این نوع ستم، نبردِ میان ظالم و مظلوم را تصویر می‌کند و نیز استعمارگران را نشان می‌دهد.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی می‌یابد؛ استثمار‌کننده و استثمارشونده. گروهی با فریب و زور و ربا، اموال دیگران را می‌دزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام، حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوء‌استفاده از مال و امکاناتی که دارند، اموال و حاصلِ تلاش دیگران را تصاحب می‌کنند. این نوعِ دیگری از ستم است؛ نبرد میان استثمار‌کننده و استثمار‌شونده.
گاهی نبرد با ویژگی فرهنگی و فکری نمودار می‌شود. یکی از متفکران این ستم را استحمار می‌نامد. استحمار یعنی اینکه مردم را نادان نگه دارند. مردم چیزی نفهمند و نادان بمانند. در اینجا نیز ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستم‌دیده را نادیده می‌گیرد. در اینجا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن کریم همۀ انواع ستم را معرفی می‌کند، و ستم‌دیـدگان را یک‌جا نشان می‌دهد: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.»
استضعاف، یعنی گروهی، گروهی دیگر را ضعیف بشمارد و دارایی و اندیشۀ آنان را غصب کند. نگاه تاریخی قرآن کریم می‌گوید که در زمین مردم دو گروه‌اند: یا ظالم‌ یا مستضعف. این دو گروه در برابر هم قرار می‌گیرند، ستم فزونی می‌یابد، ظالم طغیان می‌کند، چیره می‌شود و سرانجام حکم می‌راند.

سفر شهادت

گمراهی، زمانه‌ی اباعبدالله الحسین (ع) را فراگرفته بود. وقتی که ما سالروز کربلا را فرصتی مغتنم می‌شماریم و گردهم می‌آییمو آن حادثه را در گوش و قلب و وجود خود تکرار می‌کنیم با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم. قهرمانی‌هایی که ریشه‌ی ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره‌ی عصیانگران و منافقان برافکند.
این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده‌ی نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین (ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری درمی‌گذرد و الگویی شایسته‌ی پیروی برای تمام نسل‌ها می‌آموزاند و راه‌های نجات و رهایی را فراروی آنان، می‌گشاید. امت ما و دیگر امت‌ها، همواره به این آموزه‌ها و عبرت‌ها نیازمند بوده‌اند.
عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه‌ی خاصی پیوند دارد. هنگامی که این پیشینه را بررسی می‌کنیم، شدت و عظمت این حادثه‌ی غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را درمی‌یابیم.
نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه برملا گشت. هنگامی که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر ابن‌ذی‌بعره که به آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود. تو در حالی که با خیزران، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت:
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ و لا وَحیٌ نَزَل
(هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غیب) آمده و نه وحی نازل شده است.)
(...)
سرانجام، حسین وارد کربلا شد و در خطبه‌ی معروفش:«حسین(ع): ألاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ؟! لِیَرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّهِ»(آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود؟ جا دارد مومن دیدار خدا را آرزو کند.)
کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلام از هدف و راه و درد حسین پرده برمی‌گیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانشان و طغیان و سرکشی باطل در همه‌جا دردمند است. (...)
حسین تا این اندازه، حقیقت بنی‌امیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تاکید کرد که این مرد به رسالت اسلامی و ارزش‌های انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من هم برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم. اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چراکه با بسیاری از راه‌ها و روش‌ها چهره‌ی خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقاب‌ها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه‌ی این‌ها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد. سپس به آنان گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره‌ی او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟

سفر شهادت، امام موسی صدر، صص 14-24

فقر واقعی ، آن گرد و خاکیست که روی کتابهایمان نشسته است ...
وقتی در ایستگاه اتوبوس نشسته ایم ...
یا وقتی سوار مترو هستیم یا پشت در اتاق مدیری منتظر هستیم یا ...
می توانیم ثروتمند شویم
فقر واقعی ، آن گرد و خاکیست که روی کتابهای‌مان نشسته است ...
وقتی در ایستگاه اتوبوس نشسته‌ایم ...
یا وقتی سوار مترو هستیم یا پشت در اتاق مدیری منتظریم یا ...
می‌توانیم ثروتمند شویم