- مدیر سایت
- چهارشنبه ۱۳ شهریور ۹۸
- ۲۰:۰۰
- ۰ نظر
...واقعیت این است که نبردِ حقیقی میان ستمپیشه و ستمدیده است، زیراکه ستم شکلهای گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد؛ کسی دیگری را میزند، شوهری همسرش را میزند، برادری برادرش را میزند و یا شخصی به همسایهاش آزار میرساند. این نبردها شخصی است.
گاهی ستم ویژگی دیگری مییابد. استعمار ستمی سیاسی است و استعمارگران به مردم ستم میکنند؛ آزادی و سرزمین و وطنشان را غصب میکنند. این چیزها را گاهی به کمک سیاست غصب میکنند و گاهی به زور شمشیر. این نوع ستم، نبردِ میان ظالم و مظلوم را تصویر میکند و نیز استعمارگران را نشان میدهد.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی مییابد؛ استثمارکننده و استثمارشونده. گروهی با فریب و زور و ربا، اموال دیگران را میدزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام، حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوءاستفاده از مال و امکاناتی که دارند، اموال و حاصلِ تلاش دیگران را تصاحب میکنند. این نوعِ دیگری از ستم است؛ نبرد میان استثمارکننده و استثمارشونده.
گاهی نبرد با ویژگی فرهنگی و فکری نمودار میشود. یکی از متفکران این ستم را استحمار مینامد. استحمار یعنی اینکه مردم را نادان نگه دارند. مردم چیزی نفهمند و نادان بمانند. در اینجا نیز ستمکار عقل و اندیشه و آگاهی و احساس ستمدیده را نادیده میگیرد. در اینجا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن کریم همۀ انواع ستم را معرفی میکند، و ستمدیـدگان را یکجا نشان میدهد: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.»
استضعاف، یعنی گروهی، گروهی دیگر را ضعیف بشمارد و دارایی و اندیشۀ آنان را غصب کند. نگاه تاریخی قرآن کریم میگوید که در زمین مردم دو گروهاند: یا ظالم یا مستضعف. این دو گروه در برابر هم قرار میگیرند، ستم فزونی مییابد، ظالم طغیان میکند، چیره میشود و سرانجام حکم میراند.
مستضعفان جستجو میکنند، همدل میشوند، التماس میکنند، توسل میجویند، ناله و فریاد سر میدهند، و سرانجام خداوند برای آنان رهبر یا وحی و یا پیامبری میفرستد، تا آنان را گردِ هم آورد و رهبری کند. آنان نیز از مصالح خود در برابر ستمکار دفاع میکنند. همۀ پیامبران، کسانی که فریادشان خدای واحد و احد بود، همیشه در میان عدۀ بسیاری مستضعف بودند. آنان در کنار مستضعفان میایستادند، نه به علت کینه از قدرتمندان، چراکه عقدهای در کار نیست، بلکه به سبب بیزاری از ظلم. آنان میخواهند زورمداران و ستمگران را از عرششان فرو کشند. پیامبر هیچ کینه و عقدهای از هیچکس ندارد. او از این کینهتوزیها مبراست.
نبرد بالا میگیرد. مستضعفان بهپا میخیزند، بر گِرد پیامبر خود فراهم میآیند و نبرد را آغاز میکنند، فداکاری میکنند و مبارزه را پی میگیرند تا ستمکار از عرشش سقوط کند و از طغیانش دست بشوید. مستضعفان در برابر استعمار و استثمار و استحمارِ ستمکار میایستند.
انواع سهگانۀ ستم سردمدارانی دارد. اینان قبلاً بودهاند و اکنون نیز هستند. اما سرانجام ستم در برابر اکثریت شکست میخورد و ستمکار نیز درهم میشکند. سپس ستمکار جامۀ نو بر تن میکند؛ جامۀ انبیا و لباسِ دین. به دعوت جدیدی فرا میخواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر میدهد. اعلام میکند که در کنار مستضعفان است. مستضعفان میبینند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در این هنگام نبردی دیگر آغاز میشود. بدینگونه این نبرد از ازل تا ابد پاینده است.
این نبرد برای چیست؟ این سنّت خداوند است. این نبرد همیشگی برای این است که آدمی بتواند با ارادۀ کامل خود، از میان خیر و شر، یکی را انتخاب کند و اینگونه است که سلسلۀ پایندۀ ستیز میان ستمکار و ستمدیده کامل میگردد. در این روند بود که نبرد آغاز شد: از آدم (ع)، برگزیدۀ خدا و نوح (ع)، پیامبر خدا و عیسی (ع)، روح خدا و موسی (ع)، همسخن خدا و تا محمّد (ص)، محبوب خدا و علی (ع)، ولی خدا.
از این رو، واقعۀ کربلا نبردی منفک و پدیدهای یگانه در تاریخ انسان نیست، البته حلقهای ویژه است و بهطور طبیعی، با دیگر حلقههای تاریخِ نبرد، تفاوت دارد و همچنانکه این حلقه با گذشته پیوند دارد، با آینده نیز در پیوند است.
سفر شهادت، امام موسی صدر، صص 39-41