سیدالشهداء در حج به یارانشان می‌فرمایند که بروید و همه‌ی کسانی را که می‌شناسید، از بزرگان، مفسران قرآن، علما، اصحاب پیامبر، آدم‌های نخبه، روشنفکران و هرکسی که جامعه به آنها توجه دارد الان در مراسم حج و در مکه است، همه را فرا بخوانید. من سخنان مهمی با آنان دارم. گروهی نزدیک به نهصد نفر از بزرگانی را که به مراسم حج آمده بودند، جمع کردند. بیش از دویست تن از اصحاب درجه یک پیغمبر (ص) در آن جمع بودند و عده‌ای نیز از تابعین، همان نسل دوم و سوم که پیغمبر (ص) را ندیده بودند، همه در منیٰ جمع شدند...
امام خطاب به بزرگان جهان اسلام می‌فرمایند:
«این طاغوت، با ما کرد آنچه دیدید و می‌دانید؛ اما من سوالی از شما دارم؛ اگر درست می‌گویم، تصدیقم کنید و اگر خطا می‌گویم علیه من موضع بگیرید و در هیچ صورت، بی‌تفاوت نباشید. یا له یا علیه حرفی بزنید و موضع بگیرید...»
... خواهش می‌کنم در مفاد این خطبه دقت کنید که سخنرانی بسیار تکان‌دهنده‌ای است. سیدالشهداء (ع) خطاب به علما و بزرگان جهان اسلام در مراسم حج و در قربانگاه منیٰ می‌گویند:
«ای مردم، بزرگان، عبرت بگیرید از موعظه‌ای که خداوند به اولیای خود در قرآن می‌فرماید. اگر شما خود را اولیای خدا می‌دانید و اگر دین دارید و مخاطب قرآن هستید؛ بی‌تفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید. آیا ندیده‌اید که خداوند در قرآن چندین بار به روحانیون مسیحی و یهودی به شدت، حمله فرموده و آنها را توبیخ کرده است؟! که چرا مردان خدا در جامعه و در حکومت، بی‌عدالتی و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند و فریاد نکشیدند؟» سپس آیه‌ای دیگر را تلاوت فرمود که نفرین می‌کند بر کسانی از بنی‌اسراییل که کافر شدند. چه کسانی؟ آنها که امر به معروف و نهی از منکر نکردند. تعبیر کفر می‌آورد و می‌فرماید:«لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ»؛ یعنی «چه بد عمل کردند.» سیدالشهداء (ع) به بزرگان و علما می‌فرمایند:
«خداوند، علمای مسیحی، یهودی و روحانیون ادیان قبل را چرا نکوهش کرد؟ «کانوا یرونَ مِنَ الظَّلَمَة الَّذینَ بین اَظَهَرهِم المنکَر و الفساد»؛ ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد می‌کردند و اینان می‌دیدند و سکوت می‌کردند و دم برنمی‌آوردند. «لا ینهونهم عن ذلک»؛ بی‌طرف می‌ایستادند و نگاه می‌کردند. خداوند، چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بی‌عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعه‌ی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه و ماست‌مالی می‌کنید و رد می‌شوید؟ چرا سکوت کرده‌اید؟ اما می‌دانم که چرا نهی از منکر نمی‌کنید و سازش کرده‌اید. «رغبةً فى ما کانوا ینالونَ مِنهُم و رهبةً ممّا...» عده‌ای از شما می‌خواهید سبیلتان را چرب کنند و عده‌ای از شما هم که سبیلتان را دود بدهند. عده‌ای طمع دارید و سفره‌ی چرب می‌خواهید تا بخورید و می‌گویید که چرا خودمان را به زحمت بیندازیم و با نهی از منکر و انتقاد و اعتراض، ریسک کنیم؟! فعلا که بساطمان رو به راه است و عده‌ای از شما نیز می‌ترسید.»
متاسفانه فرهنگ رایج بین بسیاری از اصحاب پیامبر (ص) در آن دوران، همین شده بود و سیدالشهداء (ع) در اعتراض به آنان فرمود:
«شما از ترس یا طمع سکوت کرده‌اید و اعتراض نمی‌کنید؛ اما مگر قرآن نمی‌خوانید که فرمود: «لا تخشوا النّاس و اخشون»؛ یعنی از مردم نترسید. از حاکمان و صاحبان قدرت و ثروت نترسید. از من بترسید. آیا شما این آیه را ندیده‌ایم؟ و آیا آیه‌ی هفتاد و یک سوره‌ی توبه را نخوانده آید که می‌گوید زنان و مردان مومن نسبت به یکدیگر، ولایت اجتماعی دارند و حق دارند در کار یکدیگر دخالت بکنند؛ به این اندازه که یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر بکنند. خداوند این حق و اجازه را داده است که شما نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت نباشید؛ بلکه حساس باشید. اگر همین یک اصل «امر به معروف و نهی از منکر» یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی‌عدالتی و تبعیض اجرا بشود، بقیه‌ی فرایض و تکالیف الهی نیز اجرا می‌شود. همین یک حکم را شما عمل بکنید، نترسید، دنبال دنیا نباشید، سورچران نباشید، به همین یکی برسید، بقیه درست خواهد شد؛ اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف نیستید؛ ولی من هستم.»
در ادامه فرمود:
«امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام و دین است؛ منتها دعوت زبانی تنها نه که ای مردم، بیایید مسلمان بشوید، اسلام خوب است و به بعضی شبهات‌تان پاسخ بدهیم و تمام! نه»، ادامه‌ی خطبه بسیار مهم است. فرمود دعوت به اسلام است؛ اما «مع ردّ المظالم». رد مظالم یعنی جبران همه‌ی بی‌عدالتی‌هایی که می‌شود و شده‌است؛ نه صرفا گفتن اینکه «عدالت»، خوب است و ظلم، بد است و همین! خوب این را که همه می‌دانند و اساسا جزء مستقلات عقلیه است. این مقدار حتی احتیاجی به شرع هم ندارد؛ زیرا صرف اینکه ظلم، بد است و عدل، خوب است، برای همه روشن است؛ اما کافی نیست. شعارهای کلی مثل ظلم، بد است و عدل، خوب است چه دردی را دوا می‌کند؟! شما تکلیف دیگری دارید که رد مظالم است؛ یعنی در برابر ظلم‌ها و ستم‌هایی که شده، ایستادن و آنها را عقب زدن و جبران بی‌عدالتی‌ها، وظیفه‌ی عملی شماست.
ادامه‌ی این سخنرانی بازهم جالب‌تر است تا بعضی‌ها توجیه نکنند و نگویند که ما ظلم را نقد می‌کنیم و می‌گوییم که ظلم‌ها باید جبران شود و حرف می‌زنیم؛ اما با کسی درگیر نمی‌شویم. سیدالشهداء فرمود که ظلم بدون ظالم نمی‌شود؛ پس «مخالفة الظالم» هم لازم است؛ یعنی باید درگیر شوید و با ستمگران، چشم در چشم بایستید و بگویید:«نه!»
باید انتقاد و اعتراض بکنید و یقه‌شان را بگیرید. سپس فرمود:«قِسمة الفیء و الغنائِم»، تکلیف الهی است. یعنی تقسیم عادلانه‌ی بیت‌المال و اموال عمومی و توزیع عادلانه‌ی ثروت اجتماعی هم جزء موارد اصلی امر به معروف و نهی از منکر است. توزیع عادلانه‌ی ثروت، حکم خداست که سیدالشهداء (ع) به علمای اسلام یادآوری می‌کنند. همچنین به «اخذ الصدقات» اشاره می‌کنند: گرفتن مالیات از ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا ادامه‌ی همان تکلیف است. فرمود:
«شما گروهی که به آدم‌های خوب، مشهورید و علمای دین، خواننده می‌شوید، شما به خاطر خداست که در نزد مردم، هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می‌برند و همه به نام دین به شما احترام می‌گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می‌دهند،در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید و هیچ خدمتی به این مردم نکرده‌اید و مردم، مجانی برای شما احترام قائلند و شفاعت شما را می‌پذیرند، شما به نام دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید، در خیابان‌ها مثل شاهان راه می‌روید و با هیبت و کبکبه رفت و آمد می‌کنید. به راستی چگونه به این اعتبار و احترام اجتماعی رسیده‌اید؟ فقط بدین علت که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید؛ اما شما در اغلب موارد از انجام وظیفه و احقاق حق الهی کوتاهی کرده‌اید و حق رهبران الهی را کوچک شمرده‌اید».

همین‌هاست که در فلسفه‌ی قیام عاشورا لحاظ شده است:«فامّا حقّ الضُّعَفاءِ فَضیعتُم»؛ یعنی شما حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کردید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمدید. این حقوق را ندیده گرفتید و سکوت کردید. «امّا حَقّکم بزعکم فَطَلَبتم.»؛ اما هرچیز که فکر می‌کردید حق خودتان است، مطالبه کردید. شما هر جا حق ضعفا و مستضعفین بود، کوتاه آمدید و گفتید که ان‌شاءالله خدا در آخرت جبران می‌کند؛ اما هر جا که منافع خودتان بود، آنرا به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید؛ چرا؟
فرمود «شما نه مالی در راه خدا بدل کردید، نه جانتان را در راه ارزش‌ها و عدالت به خاطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش‌ها و دوستانتان به خاطر خدا و به خاطر اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همه‌ی این کوتاهی‌ها، از خدا بهشت را هم می‌خواهید. پس از همه‌ی این عافیت‌طلبی‌ها و دنیاپرستی‌ها و سکوت‌ها، بهشت هم می‌خواهید و منتظرید که در بهشت، همسایه‌ی پیامبران او باشید و این توقعات را از خدا هم دارید. من می‌ترسم که خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد؛ در حالیکه شما منتظر بهشت و جوار انبیا در بهشت هستید. خدا از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامت خداست؛ دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت‌خواهان را اکرام و احترام نمی‌کنید و تکلیف‌شناسان را قادر نمی‌نهید؛ حال آنکه به نام خدا در میان مردم، محترمید. می‌بینید که پیمان‌های خدا در این جامعه نقض می‌شود و آرام نشسته‌اید و فریاد نمی‌زنید؛ اما همین که به یکی از میثاق‌های پدرانتان بی‌حرمتی می‌شود، داد می‌زنید. میثاق خدا و پیامبر (ص) زیر پا گذاشته شده و شما آرامید، سکوت و توجیه می‌کنید:«لبعض ذمم آباءکم تفزعون و ذمّة رسول الله محقورة»؛ میثاق پیامبر در این جامعه، تحقیر شده است».
این میثاق خدا و پیامبر چیست؟ آقا می‌فرماید:
«پیمان پیامبر در این جامعه، تحقیر شده و بلافاصله مفاد این پیمان را توضیح می‌دهند که: «الاعمیٰ و البکمُ و الزّمن فی المدائنِ مهملة.»؛ لالها، زمین‌گیران، کورها و فقرا و بیچاره‌ها در سرزمین‌ها و شهرهای اسلامی بر روی زمین رها شده‌اند و بی‌پناهند. «و لا یرحمون.»؛ و کسی به اینها رحم نمی‌کند. شما به این وظیفه‌ی الهی و دینی‌تان عمل نمی‌کنید و وقتی کسی مثل من هم می‌خواهد عمل کنند، کمکش نمی‌کنید. میثاق خدا زیر پا گذاشته شده و داد نمی‌زنید. میثاق خدا این است که بیچاره‌ها و زمین‌گیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به دادشان نرسد. این میثاق خداست و شما خیانت کرده‌اید. «بِالادهانِ و المُصانِعَة عند الظَّلمة تعملون». «ادهان» یعنی روغن‌مالی و ماست‌مالی. شما مدام به دنبال ماست‌مالی و مسامحه یعنی سازش با حاکمیت هستید تا خودتان امنیت داشته باشید؛ ولی امنیت و حقوق مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برای شما مهم است. منافع خود و پیمان پدرانتان را مهم می‌دانید؛ نه پیمان خدا و رسول خدا و فقرا و محرومین را.»
سپس فرمود: «همه‌ی این‌ها محرمات الهی بود که می‌بایست ترک می‌کردید و نکردید. شما می‌بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر می‌کردید و نکردید و مصیبتتان از همه بالاتر است؛ چون عالم به دین و اصحاب پیامبر (ص) بودید و چشم مردم به شما بود و مردم، شما را نماینده‌ی اسلام می‌دانستند».
سیدالشهداء می‌سوخت و می‌گفت؛ اما آنان متاسفانه بعد از همین سخنرانی هم تکان نخوردند و حسین (ع) باز هم تنها ماند. (...) هنوز معاویه زنده بود که سیدالشهداء (ع) این سخنرانی را کردند؛ یعنی حدود یک سال قبل از قضیه‌ی کربلا.

حسین؛ عقل سرخ، حسن رحیم‌پور(ازغدی)، صص 63-70