- مدیر سایت
- شنبه ۱ خرداد ۰۰
- ۲۰:۲۳
- ۰ نظر
اگر بتوان نقشی برای فرهنگ ما قائل شد، کشف شخصیتهای برجسته است که بتوانند در این نابسامانی اجتماعی ناشی از بحران غرب زدگی، عاقبت این کاروان را به جایی برسانند. هدف فرهنگ ما چنین که هست نباید و نمیتواند هم درست کردن و همسان کردن و سر و ته یک کرباس کردن آدمها باشد، تا همه وضع موجود را تحمل کنند و با آن کنار بیایند. به خصوص برای ما که در این روزگار تحول و بحران به سر میبریم و در چنین دورهای از برزخ اجتماعی که ما میگذرانیم، فقط به کمک آدمهای فداکار و از جان گذشته و اصولی (که در عرف عوامانهی روانشناسی ایشان را «ناسازگار»، «کلّهشق» و «نامتعادل» میخوانند) میتوان بار این همه تحول و بحران را کشید و سامانی به این در هم ریختگی اجتماعی داد که در این دفتر دیدیم.
... وظیفهی فرهنگ و سیاست مملکت در این روزگار، کمک دادن است به مشخص شدن اختلافها و تضادها. به اختلاف میان نسلها، میان طبقات، میان طرز تفکرها. تا بتوان دست کم دانست که چه مشکلاتی در راه است و مشکلات که روشن شد، البته که راهحلها نیز یافته خواهد شد. وظیفهی فرهنگ، به خصوص مدد دادن است به شکستن دیوار هر مانعی که مرکز فرماندهی و رهبری مملکت را در حصار گرفته است و آن را «انحصاری» کرده است. غرضم «دموکراتیزه» کردن رهبری مملکت است؛ یعنی آن را از انحصار این و آن کس یا خانواده درآوردن. بیش از این نمیتوان صراحت داشت. وظیفهی فرهنگ، ریختن و شکستن هر دیواری است که پیش پای ترقی و تکامل افراشته و مدد دادن است به آن طرف معادلههای ذهنی و واقعی و انسانی که از آینده است؛ نه به آن طرفی که در حال زوال است و درخور روزگار ما نیست. فرهنگ و سیاست ما باید از قدرتهای جوان و تند و محرک، به عنوان اهرمی استفاده کنند که تاسیسات کهن را به همهی سنگینباریشان به طرفه العینی از جا برکند و از آنها هم چون مصالحی برای ساختن دنیایی دیگر استفاده کند.
در این دوران تحول، ما محتاج به آدمهایی هستیم «باشخصیت» و «متخصص» و «تندرو» و «اصولی». نه به آدمهایی غربزده، از آن نوع که برشمردم. نه به آدمهایی که انبان معلومات بشریاند، یا همهکارهاند و هیچکاره، یا تنها مرد نیکاند و آدم خوب، یا سر به زیر و پا به راه، یا آدمهای سازشکار و آرام، یا جنت مکان و حرف شنو! این آدمها بودهاند که تاریخ ما را تاکنون چنین نوشتهاند. دیگر بسمان است.
غربزدگی، جلال آل احمد، آدینه سبز1392، صص178-181